شهریزد
یَزد شهری است در مرکز ایران، و مرکز استان یزد و شهرستان یزد است. یزد به عنوان نخستین شهر خشت خام جهان معروف است و به عنوان نخستین شهر تاریخی ایران و بیستودومین اثر تاریخی کشور در فهرست میراث جهانی یونسکو به ثبت رسیده است.[۳]
شهر یزد یکی از قطبهای پزشکی و فرهنگی ایران بهشمار میآید و نخستین صندوق امانات جهان ۱۷۰۰ سال پیش در حوزه تمدن این شهر بنا نهاده شده است.[۴] اوج آبادانی یزد، از سدهٔ هشتم هجری به بعد بوده و اتابکان یزد از مهمترین عوامل پیشرفت این شهر در سدههای گذشته بهشمار میروند.[۵][۶][۷][۸] بافت تاریخی شهر یزد در تاریخ ۱۶ اسفند ۱۳۸۴ با شماره ثبت ۱۵۰۰۰، بهعنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.[۹][۱۰] یزد به عنوان شهر بادگیرها، دارالعباده، دارالعلم و دارالعمل، شهر دوچرخهها، شهر شیرینی، شهر قنات و قنوت و قناعت و شهر آتش و آفتاب نیز معروف است.
نام
[ویرایش]
واژهٔ یزد، در لغت به معنای سپند و پاک بوده و وجهتسمیهٔ این شهر، سرزمین مقدس و شهر خدا است.[۱۱]
واژههایی که در مدارک تاریخی مربوط به پیش از اسلام، ماد و پارت و نیز پیش از ورود آریاییها تا دوران کنونی به یزد داده شده است عبارتند از:
الف: ایز – ایزاطیخه – ایزدیس – عیسی تیس – ایستخای
ک: کت – کتروا – کته – کث – کثه – که – کهثه
گ: گث – گبست
د: دارالسیاده – دارالشیعه – دارالمؤمنین – دارالعلم – دارالعباده
ی: یزجی – یزد – یزدان شهر – یزدان گرد – یست – یسدی – یسن – یکس
واژه «یزش» به معنای ستایش و نیایش در زبان پارسی میانه است.
ابن بلخی در کتاب فارسنامه که در قرن ششم هجری تألیف شده، نام اصلی یزد را «کثه» نامیده و احمد بن حسین بن علی کاتب نیز در قرن نهم در کتاب تاریخ یزد نام «کثه» را تأیید نموده که معنی شهر کوچک است، زیرا در پارسی باستان این واژه به معنای کوچک است زیرا کثه در مقایسه با ایساتیس (خویدک کنونی) که شهر بزرگی بود در حومه یزد قرار داشته و کوچک بوده است.
اصطخری دربارهٔ یزد میگوید: «کثه مرکز یزد، شهری است درحاشیه کویر دارای هوای خوب و در عین حال واجد آسایش و تنعم شهرهای بزرگ است». واژه یزد نامی است باستانی، که ریشه در «یشت» یا «یزت» و «یسن» دارد، با مفاهیمی چون ستایش، نیایش، پرستش، ایزد و … که یکی از فصول پنجگانه اوستا هم، با یکی از این نامها یعنی یشت خوانده شده است.
بعد از آمدن اسلام و گرایش مردم یزد به دین اسلام عنوان «دارالعباده» به این شهر داده شد. این نام توسط ملکشاه سلجوقی انتخاب شد، زیرا علاء الدوله کالیجار تقاضای حکومت یزد را از وی کرده بود تا در آن جا به عبادت بپردازد.[۱۲]
احمد کاتب مورخ یزدی قرن نهم هجری قمری، نوشته است که:
چون دولت از خاندان غزنویان روی بتافت، آفتاب دولت سلجوقیان از آسمان اقبال طلوع کرد و قزل ارسلان به سلطنت بنشست و بعد از او آلب ارسلان و بعد از او سلطان جلالالدین ملکشاه که بهادر این خاندان بود و او را وزیری چون نظام الملک بود.
سلطان ملکشاه از خراسان به عراق آمد و تمام عراق و آذربایجان در تصرف گرفت و به اصفهان آمد. علاء الدوله کالنجار سلطان را استقبال نمود و پیشکشهای پادشاهانه بگذرانید. سلطان ملکشاه او را تعظیم کرد که از سلاطین آل بویه او مانده بود. شرم داشت که اصفهان از او بگیرد. علاء الدوله را بگذاشت و خود به طرف بغداد روان شد و سه سال برفت. بعد از آن، به فارس مراجعت فرمود و هوای اصفهان داشت. پیش علاء الدوله فرستاد و او را خلعت پادشاهانه داد و گفت که حرمت تو بر ما واجب است. اما بدان که مرا دوازده هزار جانور همراه است، “اشاره به لشکریان ترک و آلتایی!” و هیچ مملکتی بغیر از اصفهان مرا جای نشست برنمیتابد، اگر صلاح باشد اصفهان را به من واگذارد و هر مملکت دیگر که میخواهد بستاند.
رسول پیش علاء الدوله آمد و مکتوب و خلعت سلطان بیاورد، علاء الدوله گفت فرمان بردارم و مرا داعیه سلطنت نیست، اما از وطن ناگزیر است. ولایت مختصر مرا کافی است که اقطاع من باشد و من در آنجا به عبادت مشغول گردم. باقیسلطان حاکم است؛ و رسول را نوازش فرمود و خلعت داد و بازفرستاد.
چون رسول پیش ملکشاه آمد، ملکشاه بدو آفرین کرد و او را بستود و دختر عمّ خود، سلیمانشاه، ارسلان خاتون را نامزد او کرد و زفاف کردند و به استصواب رأی نظام الملک یزد را نامزد علاء الدوله کالنجار کردند و گفتند: یزد عبادتخانه اوست، و یزد را «دارالعباده» نام کردند و علاء الدوله را با ارسلان خاتون و تبع او روانه یزد کردند، در سنه اربع و خمس مائه.
و اصفهان به سلطان ملکشاه بازماند و سلطان به اصفهان آمد و دارالسلطنه ساخت؛ و مدفن سلطان در اصفهان است و بعضی فرزندان مثل سلطان محمد و برکیارق و سلطان محمود. نیز گویند نظام الملک در اصفهان مدفون است.[۱۳]
اسامی منتسب به این شهر یعنی کثه (شهر دارای کتس=قنات)، فرافر (دژ بالایی)، هرفت (دژ نگهبانی)، ایساتیس (شهر دارای چشمه پوشیده نیرومند یا قنات نیرومند)، ایستیخای خبر بطلمیوس در صحرای کرمان (“ایس- تی-خاً به همان معنی ایساتیس) و یزد (شهر دارای چشمه پوشیده=قنات)، نشانگر اهمیت دیرین و بزرگی این شهر کویری باستانی میباشند. وجه اشتقاق خود نامهای قنات یعنی کاریز (کا- ریز) و کتس (کت- اوس) هم چشمه ریزان و خانه چشمه است. آثار این قنات نیرومند تاریخی دورتر از خود شهر یزد، در بین کوههای شیرکوه و مهریز باقی مانده است. ایساتیس مشهورترین نام از بین نامهای قدیم این شهر به حساب میآید، که همچنان بسیاری از شرکتها، کارخانجات و… که متعلق به یزد هستند از آن استفاده میکنند. ایساتیس به معنای مقدس و فرخنده است و نام شهر یزد در متون یونانی است.
پیشینه
[ویرایش]
استان یزد از سرزمینهای کهن و تاریخی ایران زمین است.
ابن حوقل در کتاب «ایران فی صورة الارض» دربارهٔ یزد مینویسد: «از مهمترین شهرهای ولایت اصطخر از سوی خراسان «کثه» است و آن حومه یزد و ابرقویه میباشد… اما کثه که حومه یزد است، شهری است در کنار بیابان و هوای آن خشک سالم است و مانند شهرهای کوهستانی فراخ نعمت است و روستایی دارد که محصولش ارزان است. بیشتر بناهای آن دراز شکل است و از گل ساخته شده. در آنجا شهری است استوار که قلعهای با دو دروازه آهنین دارد: یکی به نام ایزد «باب ایزد» و دیگری در مسجد «بابالمسجد» که نزدیک مسجد جامع است. این جامع در ربض قرار دارد و آبهای آن از قنات تأمین میشود…»[۱۴]
در بعضی از منابع بنای اولیه برخی از شهرهای این استان چون اردکان را به ساسانیان میبد را به سلیمان، یزد را به ضحاک و اسکندر مقدونی و ابرکوه را به ابراهیم نسبت دادهاند. این بیانگر قدمت و دیرینگی پیشینه تاریخی و فرهنگی سرزمین و مردم این دیار است. مجموعه آثار باستانی پراکنده موجود در این استان نیز به سهم خود گویای این پیشینه تاریخی است. آثاری چون دست افزارهای سنگی بهدست آمده از درههای شیرکوه، نگارههای روی تخت سنگ کوه ارنان، تکه سفالهای منقوش نارین قلعه میبد – متعلق به دوره عیلامی، غارهای استان و آثار معماری و شهرسازی باستانی و… نشان میدهد مدنیت یزد، در چهار کانون باستانی (مهریز و خویدک)، (یزد)، (رستاق و میبد) و (اردکان) متمرکز بود. پژوهشگران این منطقه را که در مسیر شاهراههای باستانی (ری – کرمان) و (پارس – خراسان) قرار داشت، جزء سرزمینهای دوردست مادها شمردهاند.
نام یزد به صورت Yesd نوشته شده است.
احمد بن حسین بن علی کاتب یزدی، مینویسد: «هنگامی که عدهای از بزرگان ایران در ری علیه اسکندر مقدونی به مخالفت پرداختند، اسکندر آنان را دستگیر کرد و خواست که همراه خود به استخر فارس ببرد، چون به ناحیهٔ یزد رسید، زندانیان را در چاهی محبوس کرد و آن محل را کِثَه (به یونانی یعنی زندان) نامید. پس از اینکه اسکندر یزد را ترک گفت، نگهبانان به کمک زندانیان به آبادانی و عمران یزد همت گماشتند».
برخی از جغرافینگاران، تاریخ ساخت یزد را به یزدگرد اول، ساسانی نسبت میدهند که وجه تسمیهٔ یزد در ارتباط با نام وی و واژه «یزش» به معنی ستایش و نیایش در زبان فارسی میانه است.
بهرام گور نیز در هنگام حرکت خود به سوی خراسان چون به ولایت کثه (یزد) رسید، بیماری وی اندکی بهبود یافت و این سرزمین مبارک داشت و دستور داد در آنجا شهری بسازند و چون به نام یزدان میساخت آن را «یزدان گرد» نام نهاد.
چون بهرام گور درگذشت یزدگرد به پادشاهی رسید. وی دو پسر داشت به نام شاه فیروز و شاه بلاس. بعد از مدتی یزدگرد، یزد را به دو فرزندش بخشید و آن دو شهر را بین خود تقسیم کردند. شاه فیروز دو دِه در ولایت یزد ساخت، یکی «فیروز آباد مجومرد» و دیگری «فیروز آباد میبد».
زمانی که انوشیروان به حکومت رسید، یزد را به دختر خود «مهرنگار» بخشید و وی را از مدائنبه یزد فرستاد و در آنجا ساختمانهای زیادی ساخت.
در هشت فرسنگی یزد دهی ساخت و آن را «مهرگرد» نام گذاشت و اکنون آن قریه را «مهریجرد» میگویند. همچنین در کنار میبد دهی ساخت و آن را «مهرجرد» نام نهاد و برادر وی «شاه هرمز» در جنب مهریجرد دهی ساخت و آن را «هرمیز» نام گذاشت که اکنون به «خورمیز» شهرت دارد.
پس از انوشیروان، خسروپرویز به پادشاهی رسید. وی ولایت یزد را به دو دختر خود به نامهای ایران دخت و توران دخت بخشید و دستور داد دهی بسازند و آن را «توران پشت» نام نهاد.
توران دخت هشت ماه پادشاهی کرد و بعد درگذشت. بعد از وی ایران دخت به سلطنت رسید. وی نمایندهای به نام «ابرند» به یزد فرستاد و به وی دستور داد که بر عمارت و آبادی یزد بیفزاید. ابرند نیز در دو فرسنگی شهر یزد ده جدیدی احداث کرد و آن را «ابرند آباد» نام نهاد.